به تلخیه زهر به شوریه اشک به گرمیه خون
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۷ ب.ظ
اولین بار که می خواست منو ببره بیرون به صورت رسمی زنگ زد گفت دوستم از ایتالیا اومده بیا با هم بریم بیرون ببریمش درکه
منم خیلی کار داشتم اما گفتم باشه
ساعت شش رسیدم خونه و شیش و ربع حاضر بودم که زنگ درو زد
رفتیم و دوستشو از هتل برداشتیمو راه افتادیم
یه مقدار صحبت و اینا تا رسیدیم ، رفت تو پارکینگ و مسئول پارکینگ گفت پنج هزار تومن هزینشه
قبول نکرد ، منو دوستشو تو سرما پیاده کرد و گفت میره جلوتر ماشینو میزاره میاد
من و اون مرده هم صحبت کردیم از زنش که زمین شناسی میخوند از بچه ی تازه دنیا اومدش و از درس من
خلاصه اومد و رفتیم رستوران غذا خوردیم و شب بدی نبود
آخر سری دوستش گفت تا سال دیگه واستون دعوت نامه میفرستم که بیاین ایتالیا ، محشره و حتما باید دوتایی بیاین
چند وقت بعد دوستش برام یه روسری فرستاده بود و گفته بود دعوت نامه داره درست میشه
اما
.
.
الان داشتم پروفایلشو میدیدم
ایتالیا بود ...
- ۹۶/۰۱/۱۶
- ۶۰ نمایش