قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

آن کیست که سرگشته نبوده؟

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۷ ب.ظ


روزهایم میگذرد
چونان زنی آبستن در بند خواب و تخت و رخت 
چونان سربازی دور افتاده از وطن 
چونان تنه ی خشکیده ی درخت کوچکِ گذرِ آلبالو
برمی خیزم هر صبح 
صحبت را چاشنی صبحانه می کنم 
اغلب بیرون میزنم و میروم و بازمیگردم 
گاهی اگر شود 
اما نه از سر برنامه ، فقط از سر تنهایی و بی حوصلگی و البته تنبلی 
قیلوله ای دارم شاید یک ساعته ، یا کمی بیشتر
و بعد باز صحبت 
راستی چقدر حراف شده ذهن شلوغ کارم ...
شاید درس شاید چند صفحه کتاب 
تا شامگاه 
گویی منتظر تولد حسی هستم ، نوری 
و یا در انتظار پایان چیزی دیگر ؛ تاریکی
انگار که باید جوانه بزند 
آنچه سالهاست در وجودم نروییده 
خاطرم هست دوره رشدش را ، زیسته ام آن را
اما 
نمی دانم تنه ی نه چندان کهن اما قویش را  کدامین باد سرد پاییزی و یا کدامین برف سنگین زمستان  به یغما برد
...
حالا هنوز 
به سان زنی آبستن 
به سان سرباز دور افتاده از وطن 
به سان تنه ی خشکیده ی درخت کوچکِ گذر آلبالو
نشسته ام در انتظار آغاز
 و پایان  
آغاز ِ رویش جوانه
تولد نور
هر چند نحیف اما پر از امید
و به راستی نورا چه نام نیکی است 
آهنگین و زیبا 
نام دخترکم 
نورای آینده ام 
 
بازگردیم سر متنمان 
کجا بودیم ؟
یادم امد
و
پایان دوره ی خدمت اجباری 
بازگشت به آغوش وطن 
پایانی که دیگر یارای بازگشت نداشته باشد ...
برق زد 
چشمانم را میگویم 
جرقه اش را نمی بینید ؟
همان که خبر از بهار میدهد؟
خبر از تولد ؟
دلم روشن است 
خیلی روشن ...
.
.


  • دکترک بهاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی