یه سری چیزا
.
.
سلام به رهگذرا خصوصا اونایی که وقت گذاشتنو " وصله پینه های دل یک عدد ماهی " رو خوندن
چه جوری بود؟
دوسش داشتین ؟
این قصه یا بهتره بگم چند قسمت قصه درواقع اولین داستان من بود
تا الان ، من نوشته هام همه حالت تک موضوعی رو داشت و تو نهایتا دو تا پاراگراف جمعش می کردم
اما سعی کردم تو نوشتن این قصه اینطور نباشه
.
درواقع همونطور که خوندین خواستم چند تا حالت باهم برن جلو
درگیری های ذهنی شخص اول قصه ، خاطرات گذشته اش با شخصی که نامی ازش برده نشد ، دنیای کاری ، فضای دوستا و خونه ی شخصیت قصه و در آخر هم نقش خوشگل دکتر مرتضوی D:
.
می دونم شاید بعضی از جاها گیج کننده بود ، مثلا تو بعضی از دیالوگا یه ذره سخت میشد فهمید کی به کیه
یا مثلا تو قسمت دوم کل پاراگراف اول خواب ماهیه و یه مونولوگ از عزیز و دوباره خاطره ایه که به یاد ماهی میاد
اما می خوام بدونین که نمی خواستم قصم خیلی آسون فهمیده بشه
می خواستم خواننده با خوندنش یه ذره گیج بشه و خودش سعی کنه پیدا کنه
و یه قسمتم قصه با آهنگ آهای خبردار همایون شجریان شروع میشه و تو متن هی تکرار میشه ، به نظرم هم به فضای قصه می خورد و هم بسیار زیبائه ، گوش بدینش
.
نکته ی بعدی که مهم هم هست اینه که
این قصه زندگینامه ی من نیست !
این قصه از تجارب زندگیه شخصیه من یا دوستانم توش استفاده شده و شاید حتی فضای ذهنی شخصیت اول مشابه من باشه اما قطعا این چند قسمت فقط و فقط یه قصه است ، پردازش ذهن شلوغ کار دکترک بهاری
.
.
خیلی خوشحال میشم نظراتتونو بخونم
دقیق !!
.
و اینکه با توجه به کتابایی که خوندم بهتون توصیه می کنم که وقتی داستانی رو متوجه نشدین یا فکر کردین نویسنده غلط نوشته ، ادامش بدین
چند بار و چند بار
خیلی چیزا از روی عمد و صرفا برای ایجاد چند فکر به جز یه قصه ی ساده رو خوندنه
.
والسلام ❤️
- ۹۶/۰۱/۳۰
- ۹۰ نمایش