قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

جارم می زنید ؟

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۴ ب.ظ
.
کاش بعضی چیزها جار زدنی بود 
مثلا دلتنگی 
جارزن می آمد 
از در هرخانه که رد میشد میگفت 
آهای فلانی 
کسی از آن دورها دلش به اندازه ی کوچکترین ستاره ی دورترین سیاره ی کهکشان راه شیری شده 
آنقدر که نفسش بالا نمی آید 
به غرورش نگاه نکن 
دیر برسی از دستت رفته ها 
یا مثلا تنهایی 
آدم های تنهای هر شهر میرفتند پیش جارچی ها 
میکشیدنشان کنار 
درگوششان آرام میگفتند 
تو برو تنهاییم را جار بزن 
برو سرکوی  محبوب  
کنار پنجره ی اتاقش  
یا اصلا چرا آنجا 
برو در خانه ی خدا 
انقدر جار بزن تنهاییم را که فکری برایش بکند 
مگر نمی گویند با زبانی که با آن گناه نکرده اید به پیشگاه خدا بروید ؟ مقبول میفتد ؟
من که با زبان تو گناه نکردم 
تو تنهایی مرا جار بزن 
جار بزن غم پنهان گلویم را 
اشک جاریه چشمانم را 
بی گمان می شنود 
بی گمان فکری می کند 
بی گمان مقبول میفتد 
خداست ها ... 
.
.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۲/۰۴
  • ۱۰۲ نمایش
  • دکترک بهاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی