قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

انتخاب

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ب.ظ
.
.
هی میایم ننویسم ، نمی شود 
امروز همه خسته ایم ، از وعده از دروغ از بیکاری از گرانی 
واقعا می شود چشممان را به روی تمام جوانان نوازنده ای که هرروز در مسیر میبینیم ببندیم ؟
جلوی کودکان فروشنده ی ادامس و دستمال و فال ؟
جلوی همان پسرک واکسی که در سرما چشم انتظار یک جفت کفش خاکی است ؟
حالا هی شش نفر بیایند و داد بزنند 
این بگوید شما زمین خواری 
ان دیگری بگوید برادرت فساد کرده 
نفر بعدی بگوید مشهد را بگذار بماند برای همه 
دیگری هم بیاید و بخواند ما گلهای خندانیم 
همه ی ما چه میخواهیم به جز آبادی و سربلندی ؟
به جز اینکه همه به یک رفاه نسبی برسند ؟
تشخیص سخت شده 
واقعا سخت شده
بین بد و بدتر انتخاب کردن مانند خوردن آبلیمو برای حالت تهوع است 
تنها کاری که میکند این است که استفراغ را کمی عقب تر می اندازد ...
.
.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۲/۲۲
  • ۱۱۵ نمایش
  • دکترک بهاری

نظرات (۱)

سلام 
مرسی عالی بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی