قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

خواستگار عجیب

يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۴۷ ب.ظ
چند روز پیش دوست مادر جان زنگ زد 
از قضا من تلفن رو برداشتم  و کلی صحبت 
هی دیدم بنده خدا یه جوریه ها خلاصه مامان نبود و تلفنو قطع کردم 
از اونجایی هم که بسیار خوش حواسم و خوش حدس به مامان گفتم فکر کنم دوستت با شوهرش یه مسئله ای دارن (بنده خدا 🙈) باهاش تماس بگیر 
گذشت و خلاصه شب ما باغ زردآلو اطراف شهریار دعوت بودیم 
منم دندونمو جراحی کرده بودم و بی حال 
اونجام پر از مگس و پشه و انواع و اقسام موجودات موزی 
باغ های اطرافم پارتی گرفته بودن ماه رمضونی و بلند بلند میزدن به سلامتی هم ! 
ماه هم کامل بود تو آسمون 
( خودم میدونم دارم طفره میرم :) )
خلاصه دوست مادر دوباره تماس گرفت و ماجرا خواستگار بود 
برای من 
حالا مورد !
پسری متولد سال پنجاه و نه ( پسر که نه در واقع مرد گنده !!) 
پزشک متخصص که تو آمریکا زندگی می کنن 
و نامبرده انگار خسیس هم هستن 
که خدا مرد خسیس رو نصیب هیچکس نکنه 
و اونوقت  من ؟
فقط خندیدم 
نمی دونم قضیه رو به مگسا و پشه ها ربطش بدم 
به ماه 
یا به اونایی که می زدن به سلامتی هم !
خلاصه که 
سلام یو اس ای 
سلام بلاد کفر 
سلام ترامپ 
:/
؛)
.
.

  • دکترک بهاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی