قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

هَپی هُوپ فول طوری

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۴ ق.ظ

جمعه صبح بود 

از ساعت شیش و چهل دقیقه دیگه خوابم نمی برد 

یه عالمه فکر داشتم تو خواب و بیداری 

زبان رو ولش نکن یه کاری کن واسش 

اگر به کسی که تجربه ی خوبی نداشته بگی محبتت رو چه طور می تونه برخورد کنه 

استاد غدد نمره نمیده 

و از اینجور فکرا 

بلند شدم و مادر و پدر رو هم بیدار کردم 

دلم نون تازه می خواست 

شاد و خندون بی خیال محتویات ذهن 

شما در چه حالید ؟

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۷/۲۱
  • ۱۰۲ نمایش
  • دکترک بهاری

نظرات (۲)

:)
خوبیم...
زندگیتون شاد شاد:)
به شدت نگران درس آناتومی... اینکه یادش نمیگیرم و استادش هرجلسه میبره جلو همه میشورتت... 
و نگران چاقی و زحماتی که این مدت به باد رفت! 
بیماری مامانم،  بیماری بابام... 
همه اینا دست به دست هم میدن تا جمعه رو نکبت ترین روز کنن. 
گذشته از داستانهای بچه های نچسب دانشگاه😕
پاسخ:
نگران نباش 
راجع به اناتومی سخته همه هم می دونن و مثل خودتن 
خوب بخونش بدون وسواس 
از پسش بر میای 
خوب بشن انشالله پدر و مادر واقعا دعا می کنم براشون 
بقیه هم مهم نیس خود به خود درست میشه دانشگاه و همه چی فقط بزار زمان بگذره موفق باشی 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی