قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

گاهی یه ویرونه میسازی از وجودت ...

يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۴ ب.ظ

این منم 

درحالی که فردا امتحانی دارم که دوبار رد شدم ازش ... تو خونه ای زندگی میکنم که عروسشم ... 

عه راستی یادم رفت بگم ... یک هفته کمتره شدم عروس خونه ... هنوز یه سری وسایلم خونه پدریمه ... 

خنده داره ... خونه من حالا شده خونه پدری ...

راستی همسرم ، شوهرم یا هرچی که میگن بهش ... پزشکه ... عاشق منه ... 

من 

من چی ؟

دلم تمام وجودم جای دیگه اس ... پیش ستاره ام و هرروز دست و پنجه نرم میکنم که من اینجام و عشقم رو ویروون کردم و سر جنگ با اون یا بهتره بگم سر جنگ با خودم بله دادم به دیگری ... 

اینجا 

تو دنیایی از وسایل نو دارم میمیرم 

به مرگ فکر میکنم که لحظه ی آخرش به همین بهانه بگم بیاد پیشم ... 

شاید دلش نرم بشه ... 

سال آخرم 

فهمیدم برای فارغ التحصیلی معدل بالای ١٤ میخواد 

و من 

ندارم 

به قول او که ندارمش 

یک کلمه ای اش اینکه دارم می میرم ... 

دارم می میرم 

تازه عروس با لب خندان !

روم نمیشه 

کاش خود خاتون ببینه این یکی رو هم .........

.

رییس ... 

  • دکترک بهاری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی