کجایی گوشواره گیلاس ؟
نگاه کردم دیدم قصه ها و نغمه ها از ٩٥ به روز نشده ...
بی دلیل و صرفا به جهت استغنای خاطرات نویسنده ، اینجا می نویسم - سنه ی یک هزار و سیصد و نود و نه
قرنطینه خانگی بودیم و دنبال کارهای عروسی ...
در همان حال کتاب ٤٠ نامه کوتاه به همسرم را خواندم ... نادر خان ابراهیمی
از لذتش مسحور شدم و بخشی را در اینجا می آورم که با حال آن لحظه ام ، مطابق بوده است
بانوی بزرگوار من!
چرا قضاوتھای دیگران در باب رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می کند؟
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران را از پی بیاورد؟
که گھگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر می کنند ، چه کسانی ھستند؟ « دیگران » راستی این
آیا ایشان را به درستی می شناسی و به دادخواھی و سلامت روح ایشان ، ایمان داری؟
تو، عیب این است، که از دشنام کسانی می ترسی که نان از قِبَل تھدید و باج خواھی و ھرزه دھانی خویش
می خورند - و سیه روزگارانند، به ناگزیر...
عجیب است که تو دلت می خواھد نه فقط روشنفکران و مردم عادی، بل شبه روشنفکران و شبه آدمھا نیز ما و
زندگی ما را تحسین کنند و بر آن ھیچ زخم و ضربه ای نزنند...
عزیز من!
یادت باشد، اضطراب تو، ھمه ی چیزی ست که تنگ نظران ، آرزومند آنند. آنھا چیزی جز این نمی خواھند که
ظل کینه و نفرت شان بر دیوار کوتاه کلبه ی روشن ما بیفتد و رنگ ھمه چیز را مختصری کدر کند.
رھایشان کن عزیز من، به خدا بسپارشان، و به طبیعت...
تو خوب می دانی که اضطراب و دل نگرانی ات چگونه لرزشی به زانوان من می اندازد، و چگونه مرا از درافتادن با
ھر آنچه که من و تو ، ھر دو نادرستش می دانیم ، باز می دارد.
بانوی من!
دمی به یاد آن دلاوران خط شکنی باش که در برابر خود، رو در روی خود، فقط چند قدم جلوتر ، بدکینه ترین
دشمنان را دارند. آیا آنھا حق است که از قضاوت دشمنان خود بترسند؟
بگو:ما تا زمانی که می کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت کنیم، از قضاوت دیگران نخواھیم ترسید و نخواهیم رنجید...
بدون هر نوع گزافه گویی ...
- ۹۹/۰۸/۱۱
- ۲۰ نمایش