قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

خوب یه نوشته آماده کردم چند روز قبل که خوب بود اما طبقه بندی نشده بود 

از اونا که تیک بزنم سال تحویل سال بعد 

پس همونو طبقه بندی می کنم که بهتر شه 

🔘در زمینه روحی خودم 

١. ... سال بعد دختر مثبت اندیشیه که همه چیز رو با نگاه مهربون برانداز می کنه 

این انتخابشه 

٢) ... دختر درجه یکیه که کمتر غر میزنه و صبر خودشو بالا برده به روش سوره عصر و فلق

٣)... خودش با حال و احوالش و تو اتاق خوشگلش بهترین و حسرت آور ترین خوشبختیارو ایجاد می کنه و دنبال آدم دیگه ای نیست 

اگر مجردی خوبی داشته باشه تأهل خوبی هم خواهد داشت

٤) ... دختر نماز خون و با اراده ایه که هر کاری رو تو تایم خودش انجام میده و برنامه ریزی ذهنی خوبی داره 

٥) شکرگزاری زیاد بهترین کاره و اینکه فکر گذشته به کمترین حدمحدود میشه دیگه بسه 


🔘در زمینه سلامتی 

١)  تغذیه سالم تری رو داره 

 و اضافه وزن رو کم می کنه 

سس نوشابه فست فود و شیرینیجات کمتر میشه 

٢) ورزش حداقل انقلاض شکم هرروز 

٣)قرص های تقویتی مو و ویتامین ب 

٤) صبح ها زود از خواب بیدار میشه (٨صبححتی در تعطیلات )

٥) استفاده از موبایل حداقل 

نیم ساعت در روز اینستاگرام


🔘در زمینه درسی 

١)هیچ امتحانی رو منبع مونده براش نمیزاره و میزان درسارو قسمت می کنه تا روز اخر فشار زیادی متحمل نشه ... دیگه بزرگ شده 

٢) غیبت اصلا 

٣) برنامه علوم پایه رو از بعد عید منظم چیده و جلو میره 


🔘تفریحات 

١) پونزدهم هر ماه تفریح برای خود خودش

  • دکترک بهاری
.
.
جمعه دو تا جمله خیلی تکونم داد 
و فهمیدم که فعلا اصلا آماده ی پذیرش مسئولیت نیستم 
و باید مسئولیت پذیریم خیلی زیاد بشه 
تصمیمای جدی سال جدیدم اینه 
١. خوش بین باشم
٢. مسئولیت پذیر باشم و کارامو جدی ببینم و امروز فردا نکنم بهمونه نیارم
٣. کمتر چیزای مثبتو به بقیه تذکر بدم (غرنزنم😂)
٤. تغذیم بهتر بشه 
٥. ورزش کنم هر شب حدود پنج دقیقه 
٦. کنترل گوشی همراه 😄
  • دکترک بهاری


.
.
شانس؟
این چند وقته خیلی این کلمه رو شنیدم 
ما تو ذهنمون اگر کسی رو لایق اون چیزی که بهش رسیده ندونیم یا احساس کنیم که برای به دست آوردنش زحمت لازمو نکشیده میگیم "چه شانسی داره "
راستش من از بچگی به جای استفاده از شانس و این چیزا میگفتم چقدر خدا دوسش داره  حتما یه کاری کرده که خیلی خوب بوده پیش خدا 
نه بخاطر اینکه متفاوت باشه 
بلکه می خواستم یه جورایی شانسو از رده خارج کنم 
دوست داشتم به جای اون نقش یه قدرتی پر رنگ تر بشه که واقعیه ، شنوائه و انصاف هم داره 
و در واقع به نظرم میومده که اگه شانس هم وجود داشته باشه بازم فقط یکی از کاتالیزور های رسیدن به هدفه و اگر من بد شانسم باشم بالاخره راهی وجود داره که آرامش و رسیدن رو هرچند یه کم دیر تر ایجاد کنه  
.
.

  • دکترک بهاری
قراره اینجا فقط انرژی مثبت باشه اما تحلیل کردنای ذهنی جزئی از وجود منه 
پس اینو تحلیل حساب کنین ^__^
امشب  که روز زنه قصه ی بدی رو شنیدم 
یکی از آشناهای ما یه بچه داره هفت سالشه و نشونه هایی از اوتیسم داره و یه کم بیش فعالی  (گوگل کنید)
کنترل پسر بچه ی هفت ساله به خودیه خود سخته چه برسه به این مدلیش (گرچه هردو درمان پذیرن و با افزایش سن بهبود زیادی پیدا می کنن)
حالا مادر این بچه بارداره و تو هفته های ترم وسط بارداریه 
(تقریبا ماه پنج)
و تازه متوجه شده که جفتش سر راهیه و خونریزیش زیاده و استراحت مطلق 
حالا یک هفته هنوز از  این ماجرا نگذشته 
باباهه هر شب میاد خونه میبینه خونه به هم ریختس میگیره بچه هرو جوری میزنه که سردرد میگیره و کبود میشه 
میاد میبینه غذا آماده نیس واسه خودش 
تاکید می کنم خودش و نه بچه ی هفت ساله و زن باردارش یه چیزی تنهایی آماده می کنه میخوره و به هم ریختگی رو هم زیاد تر می کنه 
بعد همین مرد اگر نگاهش کنین از بیرون فقط قوربون صدقس که میبین ازش 
واقعا این خشونت نیست ؟ 
چرا یه مرد این حقو به خودش میده ؟
چون داره خرج خانوادشو میده ؟
درک اوضاع بد کجا رفته پس ؟
این بچه فردا با زنش چه کار می کنه ؟
ده سال بعد یه خانوم چهل ساله ی افسرده تحویل جامعه داده میشه که صد جور مرض داره 
نکته اینجاست 
همین خانوم اگه اینارو که من نوشتم بخونه از ترس پاشیدن زندگیش همه رو رد می کنه 
خودمون داریم خودمونو ضعیف می کنیم 
خودمون با کم کردن استقلالمون داریم میشیم جنس دوم 
انشالله که محبت خیلی بیشتر از عصبانیتای لحظه ای بشه 
سکوت بیشتر از داد بشه
صبر بیشتر از بیحوصلگی 
واحترام و  ایمان ( که خیلی لغت بزرگ و زیباییه ) بیشتر از  دنیا دوستی و عزیزم های الکی ...
قرار آیمون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا(نساء١)
ای مردمان! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی (بر روی زمین) منتشر ساخت. و از (خشم) خدائی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند می‌دهید؛ و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید (و صله‌ی رحم را نادیده گیرید)، زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است (و کردار و رفتار شما از دیده‌ی او پنهان نمی‌ماند). 

  • دکترک بهاری

.

.

تولد من اول فروردینه و سالی که گذشت بیستمین سال زندگیه من بود 

سال خوبی نبود و خیلی اتفاقا افتاد که دوسشون نداشتم 

شاید به جرئت بشه گفت بدترین سال بوده برام از تمام جهات 

نکته ی مثبت امسال این بود که شناختم نسبت به آدمای اطرافم بیشتر شد

و درجه بندیم نسبت بهشون دقیق تر

فهمیدم که این دنیا می تونه سیلی های محکمی بهم بزنه و تنها کسیم که می تونه بهم کمک کنه بعد از خدا  خودمم 

فهمیدم آدم بزرگا چقدر تنهان و نباید اصلا دنیا رو جدی بگیرم

فهمیدم  اگه مثبت نگاه نکنم خیلی زود از رده خارج میشم 

فهمیدم تنها آدمایی که هیچ وقت و به هیچ قیمتی نمی تونم ازشون دل بکنم خانواده ی قشنگمن

فهمیدم خیلی چیزا هستن که با منطق من سازگار نیستن و شاید هیچ وقت دلیلشونو متوجه نشم و بی خیالی و فراموشی برای همین موقع هاست ، توکل و طلب کمک از خدا  برای همین موقع هاست وگرنه وقتی اوضاع گل و بلبله که همه توکل بلدن 

فهمیدم که بیشتر اوقات فرق درست و غلط از مو هم باریک تره و دو دو تا همیشه چهارتا نمیشه 

فهمیدم اوضاع اون دنیام تا الان خیلیم جذاب نیست و حس می کنم تا الان ِ زندگیم تو هپروت بودم و حتی شاید هنوزم باشم !

فهمیدم که مدیریت احساسم ضعیفه و دلبستگیام زیاد 


و فهمیدم که برای خواسته هام باید خیلی قوی بشم خیلی 

 


 من همچنان هستم ، نگاهم به آسمونه و زندگیم در جریانه

 

می خوام تو سال جدید زندگیم آدم بزرگتر و قوی تری باشم

میخوام سالم تر و شادتر از گذشته باشم

 برنامه ی درسیم منسجم و مرتب باشه 

دوست دارم از آینده ی دور دل بکنمو و بچسبم به آینده ی نزدیک خودم 

دوست دارم طاقتم زیاد بشه صبرم زیاد بشه و زود قضاوت نکنم و از کار آدما خیلی دلگیر نشم 

دوست دارم بخشیده بشم از جانب هرکی که اذیتش کردم و خودمم شروع کردم که ببخشم 

می خوام ایمان و توکلم بیشتر بشه ، انتظاراتم پایین بیاد و تلاشم بره بالا

می خوام مدیریت مالی و حساب کتاب خرج هام بهتر بشه

می خوام یادم بمونه که شکر گذار باشم  و استفاده کنم از نعمت هام به جای زیاده خواهی

و آخر از همه دوست دارم از این دوره ای که توشم گذر کنم و ذهنم و درگیریاش آروم تر باشن و تجربه هام کارامد باشه نه اینکه زمینم بزنه 

 

.

.

بیست یک ِمهربونی باش ، باشه ؟🎈

  • دکترک بهاری

سلاملکم

۱۷
اسفند

.

.

سلاملکم 

رهگذرای خوشگل 

امروز یه روز درجه یک بود 

از خواب که پاشدم مامانم رفت بیرون و این یعنی چی ؟

یعنی ناهار منو آقای پدر جلو چشمون پر کشید و رفت ...

منم که خانووم ^__^ 

پاشدم رفتم با حوصله ی تمام تاس کبابی درست کردم که بوی بِهِش عقلو از سر آدم میپروند و بخاطر خوردنش کشته میداد 

می دونین من پی بردم که یه عالمه شخصیت تو وجودم زندگی میکنه 

مثلا امروز صبح شخصیت سی و چند ساله ای ازم بروز کرده بود که صدای قل قل سماورش تو خونه پیچیده و ناهارش روی گاز داره جلز و ولز میکنه و یه آهنگ خوشگلم زمزمه ی لبشه 

خلاصه 

تاس کبابمون حاضر شد و آقای پدر هم حسابی راضی بود 

بعدش شال و کلاه کردمو زدم بیرون 

تو بارون و تو خیابون کیف دنیا رو کردم و آرزو کردم روزای آخر اسفند خیلی دوامش بیشتر باشه 

حیف نیست این همه هیاهو و هوای خوبو خوشگلیا و بساطای ماهی و سبزه و گندمو و خرت و پرتای شب عید جمع بشه ؟

روزای قبل عید به نظرم بهترین دوره ی سالن و لا غیر 

بعدشم یه روسری خوشگل گل گلی با زمینه ای که رنگ آسمونه خریدم و راهی خونه شدم 

و این یعنی خود بهشت 


.

.

🎈

  • دکترک بهاری

از خواب که بیدار شدم داشتم به این فکر می کردم که چقدر آدم هستن که اگر بیان جای من می تونن خیلی خوشحال تر زندگی کنن ؟

حالا اگه من حتی از یه نفرشونم غمگین تر باشم ناشکری نیست ؟ 

خلاصه گفتم برم یه صبحونه عالی بخورم و روزمو قشنگ کنم 

اما 

دقیقا سر همون صبحانه ، یاد حرف چند روزپیش بابا افتادم 

 اشک تو چشمام جمع شد 

قلبم اندازه ی یه نقطه ی سنگین ، مچاله شد و نفسم سخت میومد بالا ...

با مامان یه کنتاک کوچیک داشتم که هر دو ساکت شدیم 

منم به زور بغضمو قورت دادم و دردشو تو گلوم حس کردم 

ظرفا رو شستم و جمع و جور 

بعدش رفتم پشت میزم نشستم 

نشستم و با گله و شکایت شروع کردم به نوشتن برای خدایا جانم 

نوشتم که چرا حواست بهم نیست ؟ اصلا هستی ؟ 

من که هیج جا پامو کج نزاشتم

چرا من ؟ بعدشم گناهای فلانیو فلانیو براش تو دلم میشمردم که حق من بوده این بلا یا اونا؟

دلم به حد مرگ داشت می ترکید

گفتم خدایا آرومم کن ، بر اساس منطق مزخرف خودم نگران آیندمم ، کمکم کن  

اما بعدش 

آروم شدم

شرمنده شدم که چرا انقدر شاکیم ؟

همه چی درست میشه خیلی زود 

بابا همیشه میگه تو بهترین آینده رو داری 

چمی دونم 

رهگذرای خود خودم  

دیگه اینجا فقط انرژی مثبت خواهد بود 🎈

  • دکترک بهاری

امروزو عشقه

۱۴
اسفند
 
خب ... 
امروز از کجا شروع شد ؟
یک چشممو که باز کردم قرار بود برم دانشکده برا یکی از بچه ها روانشناسی هیلگاردو توضیح بدم برای آزمون جامعی که داره ، دیر شده بود و استرس داشتم ، زنگ زدم بهش برا عذرخواهی که دیدم گفت من خواب موندم 
و من رو ابرا بودم هوورا^__^
دو کلاس داشتم ساعت یک که هرکاری کردم نتونستم برم نفسم از غصه بند اومده بود 
چرا ؟
چون وحشتناک نگران آیندمم 
چون فردا شب به یه عروسی مزخرف دعوتم و برای مدل مو هام نگرانم ( تعجب نداره بخاطر شب بیداریام موهام خیلی ضعیف شده )
و بخاطر اینکه سر یه مشکلی حس میکنم خدا منو اذیت کرده خیلی ... حس می کنم تو دنیای به این بزرگی چرا من ؟ بخاطر کدوم گناهم ؟ و ...
سه عوضش چه کردم پاشدم رفتم سینما 😁
بلیط خریدم دیدم یه ساعتی وقت دارم هنوز پس رفتم و یه پاستا آلفردو خوب خوردم و از اون بالا به مردمو هیاهوشون زل زدم
چهار رفتم سر سانس خودم و فیلم اکران نشد 
اما من حالم خوب شده بود ... 
پس پاشدم رفتم مرکزخرید 😁
شوخی که نیست هم عید داره میاد هم تولدم 
پنج 
سه تا پاساژو زیر و رو کردم 
شش 
مامان زنگ رد گفت کجایی برو مرکز خرید منم دارم میام 😶
منم که دختر حرف گوش کن 
یه بار دیگه کل پاساژو زیر و رو کردیم دوتایی و الان از زور پادرد نمی تونم حتی صاف راه برم 
هفت 
کفش و تونیک پر 🎈
بستنی شاتوت با مامان هستی
هشت 
تصمیم گرفتم تو کار و درسم جدی تر باشم 
از این به بعد به تاریخ ١٥ هر ماه برنامه تفریحی خوشگل مشگلی برای خودم دارم 
ایده داشتین خوشحال میشم 
نُه

که می گوید مایوس نباش
من امیدم را در یاس یافتم
مهتابم را در شب 
عشقم را در سال بد یافتم 
و هنگامی که داشتم 
خاکستر میشدم 
گر گرفتم ...

احمدشاملو
ده 
کتاب عشق سال های وبا رو از گابریل گارسیا شروع کردم 
یازده 
دلم داره همچنان می ترکه و دخترک گریون دل آشوبم اروم نمیشه هرچقدرم که خانوم منطقی وجودن براش توضیح میده که خدا دوستت داره باورش نمیشه ؟
خدایا جانم 
توروبه حرمت خانوم فاطمه زهرا توروبه دستای خالی ناامید توروبه کلام قرآنت و به ارحم الراحمین بودنت آرومم کن ، هوامو داشته باش ...
یازده 
قرار آیمون ❤️
کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا(اسرا٢٠)
هم مومنان و هم کافران  و درواقع همه و همه از عطای پروردگار بهره میگیرند و نعمات و داده های پروردگار به شرط شناخت اسباب و علل برای هیچکس ممنوع نیست 
 .
.

  • دکترک بهاری

درددل

۱۲
اسفند

یادمه یه روزی اون برام نوشته بود

 خیال کردی نهنگ ها نمی دانند به ساحل رفتن یعنی مرگ ؟ 

خیال کردی به عاقبتش فکر نکردم که میگویم دوستت دارم ؟...

یادمه  که اون لحطه هم مثل همین الان چشمام پر از اشک بود 

عصبانی بودم دلگیر بودم و دستام میلرزید اما 

منتظر یه حرکت واقعی بودم که جلوی تمام دنیا وایسم بخاطرش و بعدش ، بعد از این وایسادنه سنگامو باهاش وابکنم ... دلگیریامو رفع کنم عصبانیتمو با محبت عوض کنمو سفت دستامو حلقه بزنم به دستاش تا نلرزه ... 

میفهمین این یعنی چی ؟ یعنی خود عشق 

یعنی یه لحظه هم به نبودنش و نداشتنش فکر نمی کردم 

من ، من اصلا آدمی نیستم که راحت دل بکنم 

که فراموش کنم 

اما الان ، الان که تموم شده ماجرا ... خیلی وقته 

می فهمم که خدا دوسم داشته ... خیلی زیاد 

اما دارم ار غصه ی اینکه حالا باید چی کار کنم ؟ یعنی من انقدر بد بودم که خدا برام اینجوری خواست و خیلی چیزای دیگه می ترکم 

رهگذر ، میشه برام دعا کنی ؟ برای دلم ؟...

شاید موقت 


خوشحالیای امروز :

١. امامزاده خوبم 

٢. مانتو

٣.کتاب خیلی خوبی رو تموم کردم 

٤. خوشحالی پدربزرگ

٥. راضی بودن مامان هستی


آیه :

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلًا   (اسرا٢١)

نگاه کن ، همونطور که در دنیا بعضی را بر بعضی برتری بخشیدیم در آخرت هم بعضی بر دیگران برتری دارند با درجاتی بسیار عمیق تر و دقیق تر ...


  • دکترک بهاری

دل مشغولی من

۱۱
اسفند

.

.

خواسته های زیادی از دنیا دارم 

ومی دونم که خواسته هام واقعیه ، مثلا یه قصر شکلاتی نمی خوام یا یه غول چراغ جادو 

من وضعیت زنای امروز جامعه رو می بینم و می فهمم که افتضاحه ... زنایی که بخاطر عدم اعتماد به خودشون یا هر علتی دست به چه کارها که نمی زنن ...

زنایی که اگر از یه زندگی بیان بیرون تقصیر کم طاقتی خودشون بوده ...

زن هایی که زحمتای تو خونشون دیده نمیشه و همیشه ترس دارن 

از تنهایی ، از بچه دار شدن از بچه دار نشدن از بی پولی یا حتی از پولداری 

و به همون نسبت خانوم های استادمو ستایش می کنم 

خانومایی که درس خوندنشون مانع زندگی خانوادگیشون نشده و ازدواجشون هم باعث نشده جا بزنن 

وقتی نگاهشون می کنم بابت وجود همچین خانومایی که با وجود همه مشکلات تونستن خونه و بچه و همسر و درسو با هم ببرن جلو یه دنیا افتخار می کنم  وبه خودم تشر می زنم که از پسش بر میام ؟

وقتی لبخند می زنن در عین قدرت و تجربه به این فکر می کنم که چه مردی تونسته پا به پاشون بیاد ؟ طوری که هر دو ستودنی شدن ؟

من خیلی زحمت دارم تو راهم 

خیلی راه نرفته دارم ، دوست دارم تک تک جاهای دنیا رو ببینم و دوست دارم تو این دریایی که افتادم درست شنا کنم و انسان باشم ، دلم می خواد کلی از اخلاقای نه چندان خوبمو از بین ببرم و کلی چیزای خوب یاد بگیرم ، دلم ساز می خواد عکاسی می خواد یادگرفتن زبون های جدید ، خوردن غذاهای جدید ، دیدن کیسای جالب پزشکی دوستای خوب  و دلم می خواد به خیلیا کمک کنم ، دلم می خواد بنده خوبی باشم ... همه این خواسته ها بی طاقتم کرده اما اینم می دونم که فقط تو قامت عشقه که میشه سختی کشیدنا قشنگ بشه

فقط با عشقه که میشه بی انگیزگیا درست شه فقط عشقه که کاری می کنه تا همه چیز  پرخاطره بشه ، بمونه و بسازه ...

کاش بیفته اون اتفاقی که باید

یعنی  وقتی پنجاه سالمه از خودم و راه و همراهم راضی هستم؟ خوشحال هستم ؟🎈

قرار آیه مون ❤️ 

إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا

إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا

وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا

إِلَّا الْمُصَلِّینَ

آیه ١٩ تا ٢١ سوره معارج 

تو این سوره و ایات تاکید میشه که انسان عجول و حریص خلق شده ، هنگامی که درد و رنجی بهش میرسه بی طاقته و گریه و زاری می کنه و در هنگام رسیدن خوبی هم اونو از بقیه منع می کنه و بخیل میشه به جز مصلین 

مصلین ویژگی های زیادی داره که تو حدود ده ایه بعدش گفته میشه خودتون بخونین اگه خواستین 😅

خدایا آرامش بده و صبر ...

  • دکترک بهاری