خواستگار!
- ۰ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۱۴
- ۸۱ نمایش
.
.
سلام به رهگذرا خصوصا اونایی که وقت گذاشتنو " وصله پینه های دل یک عدد ماهی " رو خوندن
چه جوری بود؟
دوسش داشتین ؟
این قصه یا بهتره بگم چند قسمت قصه درواقع اولین داستان من بود
تا الان ، من نوشته هام همه حالت تک موضوعی رو داشت و تو نهایتا دو تا پاراگراف جمعش می کردم
اما سعی کردم تو نوشتن این قصه اینطور نباشه
.
درواقع همونطور که خوندین خواستم چند تا حالت باهم برن جلو
درگیری های ذهنی شخص اول قصه ، خاطرات گذشته اش با شخصی که نامی ازش برده نشد ، دنیای کاری ، فضای دوستا و خونه ی شخصیت قصه و در آخر هم نقش خوشگل دکتر مرتضوی D:
.
می دونم شاید بعضی از جاها گیج کننده بود ، مثلا تو بعضی از دیالوگا یه ذره سخت میشد فهمید کی به کیه
یا مثلا تو قسمت دوم کل پاراگراف اول خواب ماهیه و یه مونولوگ از عزیز و دوباره خاطره ایه که به یاد ماهی میاد
اما می خوام بدونین که نمی خواستم قصم خیلی آسون فهمیده بشه
می خواستم خواننده با خوندنش یه ذره گیج بشه و خودش سعی کنه پیدا کنه
و یه قسمتم قصه با آهنگ آهای خبردار همایون شجریان شروع میشه و تو متن هی تکرار میشه ، به نظرم هم به فضای قصه می خورد و هم بسیار زیبائه ، گوش بدینش
.
نکته ی بعدی که مهم هم هست اینه که
این قصه زندگینامه ی من نیست !
این قصه از تجارب زندگیه شخصیه من یا دوستانم توش استفاده شده و شاید حتی فضای ذهنی شخصیت اول مشابه من باشه اما قطعا این چند قسمت فقط و فقط یه قصه است ، پردازش ذهن شلوغ کار دکترک بهاری
.
.
خیلی خوشحال میشم نظراتتونو بخونم
دقیق !!
.
و اینکه با توجه به کتابایی که خوندم بهتون توصیه می کنم که وقتی داستانی رو متوجه نشدین یا فکر کردین نویسنده غلط نوشته ، ادامش بدین
چند بار و چند بار
خیلی چیزا از روی عمد و صرفا برای ایجاد چند فکر به جز یه قصه ی ساده رو خوندنه
.
والسلام ❤️
.
.
قسمت ششم
تو
.
تکه کاغذ را مچاله می کنم
.
نمی شود که هر موقع بخواهی بروی و هر موقع بخواهی بیایی
میدانی چه بر من گذشت ؟
من عادت ندارم زندگیم را برای کسی که ماندنی نیست دوباره بر هم بزنم
با کدام رو آمدی محل کارم ؟
تمام این سال ها را چگونه گذراندی ؟
کدام پول و تجارت از من مهمتر بود؟ کدام دختر یا کشور؟
.
در دلم میگویم
.
از در خروجی اورژانس که میگذرم نزدیک است بزنی به من
.
بوق میزنی و میروی
بی اعتنا
حتما نامه را خوانده ای که بی محلی می کنی
.
.
عزیز جون اون شال قرمزه ی منو ندیدین ؟ اتوش میزنین ؟ امشب باید سرش کنم
.
چرا نمی زنم مادر ، قربون قدت بشم من که بالاخره عاقل شدی ، امشب به آقای دکتر سلام منم برسون ، بابت داروهامم تشکر کن
.
وای ، امشب
روبه روی سفارت آلمان
این را کجای دلم بگذارم
.
.
امشب
بیا همان پل همیشگی
منتظرم ...
.
.
رژ لبم را میزنم
که مثلا دختری بودم که بعد از رفتنت ککم هم نگزیده
که چقدر حالم خوب است
که چقدر این دیدار برایم خوشایند است و دلم آرام
.
اما خودت هم میدانی که شب و روز نداشتم در نبودت
که دلم برایت به اندازه ی کوچکترین ستاره ی دورترین سیاره ی کهکشان راه شیری شده
که این همه سال عکس پروفایلت را هر روز چک کرده ام
با آن تی شرت آستین کوتاه قرمز
با آن کت خاکی و شلوار صدری
با آن استایل سرمه ای و کراوات عروسی
اما
چشمانت همیشه راست می گفتند
تو هم شاد نبودی
میدانم
.
هزار حرف آماده کرده ام که به تیزی شمشیری از فولاد است
به تندی همان غذاهای هندی که دوست داشتی
به تلخی زهری که بعد از تو هرروز در دهانم مزه کردم
.
اما
فقط یک حرف از دهانم بیرون میاید
.
معده ات بهتر شده ؟
.
.
-اره زیر نظر متخصصم ، خیلی خوبه
.
.
.
- ببین ماهی ، اومدم بگم که حسم بهت همونه که بود
هیچ وقتم عوض نشده
تو ام دیگه بچه نیستی و اشتباها رو متوجه شدی
الان دیگه هر دو عاقل شدیم
فقط میمونه مامان باباها که اونم از اول گفته بودم که حق دخالت بهشون نمی دم
تو ام که ماهی دو ماهی یه بار میخوای ببینیشون اونم مختاری
.
.
نگاهت می کنم
نگاه می کنم به موجود حقیر و وحشتناکی که این همه سال دوستش داشتم
نگاه می کنم به آدمک سنگیه تغییر ناپذیری که روزگاری تمام محبت و سادگی و علاقه ام را به پایش ریختم
به کسی که به اندازه ی رودی خروشان اشکم را جاری ساخت
و در حالی که هنوز حرف میزنی
ته مانده های علاقه ی نپخته ام را درست مثل خامه ی فاسد شده ی قنادی از درون معده ام بیرون میکشم و استفراغش می کنم به چاه دستشویی
مثل سیب کپک زده ای که گاز زده بودم تف می کنم و پایم را رویش فشار میدهم
.
دیگر نمی بینمت
نیستی
خیلی وقت است که از سر آن میز نکبتی که دیگر اصلا نمی دانم کجا بود بلند شده و راه افتاده ام
.
.
تنها، گه گداری یاد جمله ی انتهای نامه ات می افتم و به حالت تأسف می خورم
همان موقع که بسیار ناشیانه می نوشتی
.
همیشه دوستت خواهم داشت
.
.
.
چقد زود اومدی مادر
شام خوردی یا برات کته درست کنم ؟
.
در اتاقم را میبندم که باید بخوابم
از آن خواب ها که سال هاست نکرده ام
.
.
.
وصله پینه های دلِ یک عدد ماهی
.
.
قسمت دوم
خواب
.
خانوم رومیزی دارین ؟
از این رانر ها ؟
- اینارو نگاه کنین ، همینا که روش شکوفه های گیلاس داره
دورشم طرح آجر سه سانته دیوار حیاط قدیمیتونو زدن رنگ زمینشم آبیه آبیه ، رنگ فیروزه
حالا این یکی رو ببینین
رنگ خورشیدِ وقت طلوع
گلاشم ارغوانیه ، از اونا که بهار که میشه آدم دلش پر میکشه براشون
راستی چه رنگی میخواستین شما؟
.
ماهی ، کجایی ؟ بدو هواپیما پریدا هنوز کارت پروازم نگرفتی
.
خانوم همون صورتیه رو بدین ، همونی که آسمونش نیلیه
.
- فیروزه ایه؟ ... چشم الان
.
اون روسریه رم بدین ، همون طرح سنیتیه که پرنده ی روش پر کشیده تو گلا ، فقط سریع که نپره
.
-بین اون همه گل کدوم پرنده اس که هوای پریدن کنه؟
.
پرنده خاصیتش پروازه و پریدن
حالا می خواد غرق گل باشه می خواد نباشه ، پرنده اگه بمونه میمیره ... هواپیما رو گفتم
.
می دوام و می دوام و صدای مامان
ماهی کجایی ؟ بدو هواپیما پریدا ! هنوز کارت پروازم نگرفتی
می دوام و می دوام ...
.
.
بیدار شو دیگه
چقد می خوابی مادر؟
باز کجا غرق شدی ؟
.
.
ساعت سه نیمه شب است
خوابم نمی برد ، نگرانت هستم
نگران هوای برفیه رشت و جاده
پیام میدهم : رسیدی عزیزم ؟
.
ساعت از چهار صبح گذشته است
بله رسیدم ، چرا بیداری ؟
.
می آیم بنویسم سر شبی خواب بد دیدم
خواب ادرارگربه ی سیاه ِ ماهی خوار ، خواب خرچنگ روی دیوار خانه ، خواب تاریکی
می آیم بنویسم دل نگرانت بودم
می آیم بنویسم زنجیر چرخ داری ؟
می آیم بنویسم تنها آخر هفته ایست که کار ندارم ، کاش زودتر بیایی و مرا انقدر تنها نگذاری ، یا حداقل زنگ بزنی که حرف دارم
می آیم بنویسم تمام آخر هفته ها را یا نیستی یا اگر هستی با من نیستی
می آیم بنویسم من مثل تو بی حواس نیستم ، حواست کجاست ؟ دلت هست ؟!
اما
می نویسم
همینجوری ، کمی دل درد داشتم
.
.
ساعت شش صبح
آخی ، بهتر می شی
.
.
چشممو باز می کنم
نور آفتاب از پنجره چشممو می زنه ، دوباره می بندم
غلت می زنم و سرمو قایم می کنم زیر پتو
.
باز پرده رو جمع کردین عزیز ؟
- سلااام خانووم
چه عجب
به قول آقاجون خدا بیامرزت ، هرکی نور صبحو از خودش بگیره ، زندگیش بی برکت میشه
پاشو دیگه مادر
.
،همین یه امروزو آفم ، شماکه بهتر میدونی عزیز جون
.
موبایلمو چک می کنم
یکی هفت یکی هشت و نیم
.
مادر راستی از بیمارستان زنگ زدن خونه ، آقای دکتر بود
گفت کارت داره ، گفت موبایلتو جواب ندادی
عزیزم ، دردت به جونم زشته بخدا پسر مردمو چرا اذیت می کنی ؟
هیچ تو آینه به خودت نگاه کردی ؟
به زیر چشمات ؟
مادر مگه تا کی جوونی ؟ گناه داره ، همه جا که باهات اومده طفلی ، اصن در و همسایه و فک وفامیل چی میگن ؟ خوب اونم بالاخره خسته میشه دیگه
.
پتو رو می کشم رو سرم
.
چرا جواب نمیدی مادر ؟
.
.
عزیز ، عزیز جونم ، بخدا دست خودم نیست
نمی تونم الان
.
تلفن دوباره زنگ می زنه
.
سلام پسرم
خوبی مادر ، مریضات خوبن
بلکم تو بیدارش کنی ، هنوز تو رختخوابه
.
.
سلااام خانوم دکتر ، احوالات ؟
چی شد این جواب ما ؟
.
کدوم جوابو میگی ؟
.
اگه انقد حواس پرت نبودیا ، الان باید عزیز به جای تو بچمونو نگه می داشت
.
تو نگفتی صبورم ؟ نگفتی کمکت می کنم ؟
.
آقای دکتر ، مریض تخت بیست و چهار ارست کرده
.
بیییییییبببببببب
.
.
.
.
.
.