قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

زنى آخر شب ها می نویسد...

قصه های دکترک بهاری

برآنم که باشم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

خدایا میدونم که میبینی و میشنوی و مواظبمی 

خدایا بازم شکرت 

اما خداجونم 

لطفا اون دستتو بزار رو پیچ احساسم یه ذره ضعیفش کن 

بی زحمت یه چیزیم بزار جلو زبونم که هر موقع اومدم تو مواقع احساسی صحبت کنم یه سوزشی گرفتگی صدایی چسبندگی چیزی ایجاد بشه 

قربونت برم 

ممنون که انقد خوبی که از قبل میدونی چی میگم و چی می خوام 

اها راستی 

اگر یه لطفی کنی و غذاهای بیمارستان هم بهتر بشه ها دیگه عالیه 

مثلا یه استعدادی یهو نزول کنه تو کله ی اشپزش 

دیگه همین دیگه 

دوستت دارم 

  • دکترک بهاری

این روزا خیلی به این فکر می کنم که تا کجا باید پای آرزوهام و خواسته هام وایسم ؟

به این فکر می کنم که تا کجا باید هزینه کنم تا برسم به اون زندگی که می خوام ؟

فکر می کنم اصلا ارزششو داره ؟

فکر می کنم نکنه اون چیزی که من می خوام با اونی که خدا برام پیش می خواد بیاره متفاوته و من الکی دارم دست و پا می زنم ؟

راستش یه نگرانی و ترسی تو دلمه که قرار نزاشته واسم 

تو ذهنم همش از خدا می خوام که اگر پرتم از قضیه حواسش بهم باشه و برم گردونه تو راه درست 

می دونید راستش گاهی ته دلم میلرزه از اینکه همینجوری زمان بگذره و من نتونم زندگیمو با اون چیزی که میخوام تطبیق بدم 

اخه هر چقدر نگاه می کنم کاری از دستم بر نمیاد به جز دعا و کمک خواستن از خودش 

از طرفی مامان و بابا و وضع و اوضاع جامعه و ادمای اطرافم این حسو برام ایجاد می کنن که من خیلی دیگه تو رویام و این چیزایی که می خوام خیلی بعیده و منم به خیل اون کسایی که وقتی پنجاه سالشون میشه فقط آه می کشن می پیوندم 

می دونید حالا این وسط بدترین قسمت ماجرا چیه ؟

اینه که خدا هی آب خنکو نشونم میده 

بعد من که تشنم میشه قایمش می کنه 

می دونید خودش یه راهی میزاره جلوم بعدش من که می خوام برم سمتش و پاش وایسم یه عالمه ادم انرژی منفی میدن و راهه هم یهو کمرنگ می شه 

یه چیزیو در گوشی بگم؟

حس می کنم خدای مهربونم الان مثل پدرم شده 

جون میدم براش اونم همینطور 

اما طرز فکرمون تو بعضی چیزا شبیه نیست 

بعد چی میشه ؟ من هی حرفمو تکرار می کنم اونم هی کار خودشو تکرار می کنه 

از خدا می خوام نشونه هاشو برام واضح کنه و تو شرایط و پای تصمیم گیری بتونم درست ترین انتخابی که ممکنه رو بکنم

از خدا می خوام خیلی دوسم داشته باشه و یه کوچولو حداقل نگاه کنه ببینه من چی می خوام 

از خدا می خوام اگر اونی که می خوام به صلاحم نیست خودش مهر رو از دلم بندازه بیرون و از اون قشنگ ترشو بهم بده 

می خوام مامان خوب و خوشگلی برای بچه هام و مادر بزرگ شاد پر از قصه ای برای نوه هام باشم 


  • دکترک بهاری
بریم سر قرار سه شنبه 
نوشتید استرس هاتون رو ؟
من نوشتم 
١. نگران نمره ی درسمم 
ج: اومد هفده و نیم مزد زحمتای من بود :)
٢. نگران اینم که دکمه ی لباسم کنده نشه 
ج: دقیقا جلو در واحد کنده شد ، برگشتم جیم ثانیه دوختمش)
٣. نگران سلامتی پدرم 
وقت دکتر داره 
ج: سرم شلوغ شد تو دانشکده یادم رفت خودم زنگ بزنم 
زنگ زد و الحمدلله بدک نبود 
٤. نگران تامین پول خونه جدید که هر روز تاخیر در دادنش ششصد هزار تومن جریمه داره 
ج : دعا کنید 
٥.نگران کاریم که سومین باره دارم انجامش میدم 
ج: گند زدم ، اما زنده امر
٦. نگران اینم که بعد بحثم با یکی از بچه ها اتفاق و طرز فکرای بدی بشه 
ج: به جهنم ، زودتر از این باید متوجه میشدم طرف رو باید بزارم کنار 
٧. نگران آینده و ازدواجمم راه درست زندگیم 
ج: گر نگهدار من انست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد 
٨. پول ندارم در حال حاضر 
ج:  بدون جواب اصلا مهم نیس واقعا برام 
٩. نگران برادرم هستم درمورد یه سری چیزا 
ج: دو ساعت وقت گذاشتم باهاش کار کردم 
هنوز نگرانم 
١٠. سلامتی خودم و جواب ازمایشا و ...
ج: تهش که چی ؟ خوب زندگی کنم حالا کم یا زیاد 


پ ن : 
معجزه کرد ، خیلی اروم ترم ، یه عالمه چیز مزخرف دیگه ام خودم حال نداشتم تایپ کنم 
امتحانش کنید خیلیاش بیخودیه 
شب به خیر...z
  • دکترک بهاری
امروز داشتم میرفتم غذا بگیرم 
غذاخوری بیمارستان طبقه ی سومه 
همون طبقه ای که بخش داخلی هم هست 
دو تا آسانسور هم داریم که یکی از یکی داغون تره 
خلاصه 
اولش اومدم سوار شم هی درو بکش باز نمی شد 
اخر به لطف اقای خدمه که داخل اسانسور بود در باز شد 
یه پیرمرد متوسط با انگشتایی که خبر از مشکل مفصل و روماتیسم میداد نشسته بود رو ویلچر 
اقای خدمه خیلی خیلی با احتیاط و با اجازه چرخ  ویلچر رو اروم از لبه ی آسانسور عبور داد و رفت 
چند دقیقه بعد غذام دستم بود داشتم میومدم پایین 
اومدم برم سوار شم که خانوم مسنی با وزن بالا و با عینک ته استکانی در حالی که رو تخت بود خدمه داشتن وارد آسانسور می کردن 
اقای خدمه به جای تمرکز روی کارش چنان تختو می کوبید به در اسانسور تا بفرستتش داخل  که پیرزنه بیمار چشماشو بسته بود و با هر ضربه یه اه کوچولو اما از ته دل می کشید 
بعد اقای خدمه هم انگار نه انگار همچنان وایساده بود با یه خانومی تو اسانسور ( فک کنم همکار بودن ) بگو و بخند. 
اوضاع وقتی شدت بیشتری گرفت که دوتا پرستاری هم که تو اسانسور بودن صدای خندشون هر لحظه بلند تر میشد 
کارای کوچیک واقعا موثره 
نمی دونم این جور اتفاقا برای منم یه روزی عادی میشه ؟
وایمیستم بالای سر مریض و با دوستم قهقهه سر میدم ؟
به جای توجهم به حال بد بیمار زل می زنم به صورت همکارم و یادم نمیره که بالاخره اقای فلانی کجا رفت مشغول شد ؟

...

  • دکترک بهاری

چویینکی

۰۳
مرداد

دیشب داشتیم تو گروه تلگرام  صحبت می کردیم 

وسط صحبت گفت واااااای برو بزن شبکه نسیم خندوانه رو ببین 

پرسیدم چرا 

گفت امشب رو تقدیم مااااااا کرد ( تو ام با چند تا استیکر و قلب و مع الهذا)

بعد حالا من هی میپرسم 

به کی تقدیم کرد ؟ به دانشجویان پزشکی ؟ به در راه ماندگان و گرسنگان و شب کشیکان و کچل شدگان این راه ؟

به خود دکترها ؟ به کل روپوش سفید ها ( اعم از ارایشگر ، اپیلاسیون کار اشپز بهیار ماما پرستار پزشک ازمایشگاهی ها و... ) 

تهش فکر می کنید چی شد ؟

لوس ترین سوتی من در گروه

- تقدیم کرد به همه ی دخترا ://

از اون طرف یکی اومده نوشته 

- ماهی تو دختر بودن رو از هویت خودت حذف کردی :/ 

لازمه بگم من تو افق بودم ؟




خلاصه روزتون و روزممممممم :/ مبارک 😄😄😄

  • دکترک بهاری

از اونجایی که پست قبل تلخ شد کمی میخوام بهتون انرژی مثبت بدم و بعدش بپرم پی درسم :)

خوب 

یک 

اگه مثل من ادم شکمویی هستین و وقتی می رسید خونه هم گرسنتونه چند تا پیشنهاد خوشمزه براتون دارم 

راحتترینش " شکلات اسنیکرز" که برای عشاق بادوم زمینی به خوبی نقش یه معشوق اسمانی رو ایفا می کنه و برای رفع خستگی هم خوبه ؛) قیمتش دو هزار و پونصده دونه ای اما می تونید بسته ای هم بگیرید ( مثل من :)

و یه پیشنهاد دیگه ام برای عاشقان بلا منازع بادوم زمینی دارم 

" کره ی بادوم زمینی " 

برای اینکه بهتون حسابی بچسبه پیشنهاد می کنم لِس فت رو تهیه کنید و با یه خورده عسل یا حتی شیر عسلای اماده 

و روی نون تست داغ می تونه حسابی پر انرژیتون کنه 

چایی بغلش فراموش نشه 


دو 

اگر وقت ناهار رسیدید خونه و هیچی نداشتید چه کنید ؟

خوب حقیقتا نیمرو با یه کم سبزی مثل پیازچه و ریحون و خرما گزینه ی بدی نیس اما یکبار در هفته نهایتا 

اگر مثل من طبعتون سرده هم تخم مرغ زیاد نباید بخورید پس به بقیه گزینه ها می پردازم ؛)

تو راه از سوپر نودل های اماده بگیرید ( طعم سبزیجاتش رو ترجیح می دم ) بعد تو خونه یه پیاز متوسط یه کدوی متوسط و یه بادمجون متوسط بردارید 

کدو و بادمجون رو جیم ثانیه حلقه کنید ( نازک تا سریع بپزن ) 

پیازم رشته ای ( نیم دایره ای یا هرچی ؛) ببرید همرو بریزید ماهیتابه و یه کم روغن و یه کم اب ( روغن خیلی کم و اب هم یه قاشق غذاخوری شاید ) بزارید رو شعله 

ادویه تند ( یه ادویه از جنوب برای ما اوردن معرکه اس و عطرش عالیه اما اویشن و فلفل و سیییر - من خیلی دوست دارم - و نمک رو اضافه کنید ) درشو بزارید قول میدیم ده دقیقه ای حاضر و پختس 

نودل رو هم همزمان بریزید و بجوشونید چهار دقیقه و ابکش 

بعد تو ظرف اگر پنیر دارید ( هرچی هست حتی پنیر صبحانه ؛) بزارید و روش نودل و سبزیجات بریزید به همراه چند تا برگ ریحون و گوجه قلقلی و زیتون 

نودل هات شما امادس و عااالیه 


به جز اینا می شه نون تست کوچیک خورد کنید و تست کنید  و با همون سبزیجات و ادویه شاهکارش همونجوری تفت بدین با کاهو و نون زیره تردا هست ، با اونا بخورید احیانا اگه مرغی هم از قبل بود بد نیست گرچه مرغ سرده اما نون زیره گرمش می کنه 

( اینکه میبینید من هی سرد و گرم می کنم چون سرد و گرم روزگارو چشیدم :))) ولی خارج از شوخی خیلی از عوامل بی حالی ذهن و جسم ما مربوط به سردیجاته و البته کمبود اهن در خانوم ها و خصوصا سفید تر ها ، حواستون باشه به خودتون ) 

برای عصرونه هم پیشنهادم سرور عظیم نسکافه ، حضرت بستنی هستش 

البته میوه هم جای خود داره 


عاقا خلاصه تو خونتون گرسنه نمونید 



سه 

آهنگای ایرانی بعضیاشون محشرن ، مثل همایون شجریان مثل هوتن هنرمند که جدید اومده مثل بعضی از ترکای پاپ خواننده های خوبمون  و اینا 

اما 

اگر می خواین همینجوری قل قل اشک نریزید و با انرژی درس بخونید و کار کنید 

خارجی گوش بدین یا نهایتا حامد همایون اینا :) 

  • دکترک بهاری

سلام 

امروز تا اینجای کار اوضاع خوب نیست 

برای بار سوم در کاری دچار مشکل شدم و افتضاح بود 

هنوز هیچ درسی نخوندم و باید بکوب شروع کنم 

خوابم میاد و یه بلاگ خوندم به نام دکتر روژین که غم گلومو فشار داد 

دنیا خیلی عجیبه 

و خوب یه چیز دیگه اینکه 

خیلی خیلی خیلی دلم هوای اغوش داره ...

به بهانه ی هفدهمین سالروز مرگ شاعر عزیز دل احمد شاملو :

ای تمامیِ دروازه‌های جهان !

مرا 

به بازیافتنِ فریادِ 

گم شده‌ی خویش 

مددی کنید...



  • دکترک بهاری

Challenge

۰۱
مرداد
 
چالش کلا پدیده ی جالب و به روزیه الان 
علاوه بر اینکه کلی ایده و خلاقیت و هدف می تونه تو راه اندازیاش باشه ( می گم هدف ولی شما بزرگش نکنید ! شاد کردن و سرگرمی هم هدفه دیگه ! تازه اگه  از اون چالش های هشتگ فرهنگ مثبت و غیره  بگذریم )
بله داشتم می گفتم 
علاوه بر کلی فکرای جدیدی که از ما تحت تا پس کله اش داره ، شیرینه چون دعوتیه :)))
دوست وبلاگیه خوبم " زندگی پیش رو " منو دعوت کرده به یه چالش جذاب به این مضمون 
•• زندگی ده سال آینده  ••
قبل از اینکه ده سال بعد خودمو براتون بگم دو تا مطلب هست که بخونیدش :)
اول اینکه من چند وقت قبل ( سه چهار یا پنج ماه قبل ) 
توی یه کتاب روانشناسی ( فکر کنم اسمش بهترین سال زندگیه تو بود ) می خوندم که نوشتن اهداف زندگی ده سال بعدت خیلی می تونه به رسیدن بهشون کمک کنه 
پس وقت بزارید و بنویسید 
و 
دوم اینکه 
من خودم به نظرم میومد که اگر تصور نکنم بهتر باشه و هر اتفاقی که خدا برام رقم زد رو با اغوش باز و با تشکر پذیرا باشم اما الان خیلی وقته که تصورش کردم و نوشتم 
ولی از خدا می خوام هر جور خودش فکر می کنه برام قشنگ تره درستش کنه و یه نگاهیم به خواسته ی من داشته باشه  ؛) 
خوب حالا بریم سر اصل مطلب 
ده سال اینده میکنه به عبارتی سال هزار و چهارصد و شش هجری شمسی ، دو هزار و بیست و هفت میلادی و هزار و چهارصد و چهل و هشت قمری 
خوب من دیگه به امید خدا و با یاری پروردگار توی یه گوشه ی دنیا واسه خودم بند و بساط دارم  
صبح ها حتما یا میرم پیاده روی یا استخر 
مطمئنا همچنان دنبال سوییچ ماشین و ساعت و حلقه امم   
بعد دیگه اینکه 
اووووم 
دیگه 
دیگه همین دیگه 
یه سری چیزاهم هست که ده سال دیگه بهتون می گم 
می گید نه 
نگاه کنید ؛)

.
.
.
عاقا اقا اقا 
الی جانِ زندگی پیش رو سایت مستدام و بازم چالش بزار 
قول میدم بقیشو مثل دختر خوب انجام بدم 
اخه من اگه اون چیزایی که می خوامو بگم مزه اش کم میشه دیگه :(
نمی دونم از کی دعوت کنم اخه زیاد وبلاگ نمیشناسم اما از خانوم دکتر اینده دکتر نلی دعوت می کنم 
.
.
  • دکترک بهاری